نویسنده: سارا
حضرت صالح علیه السلام
حضرت صالح؛ یکی از طوایف قوم ثمود و از نوادگان (سام) پسر حضرت نوح؛ است. خداوند او را به پیامبری برای هدایت قوم ثمود برگزید. این قوم میان شهر مقدس مدینه و شام سکونت داشتند و گویا اکنون هم آثار و علائم ساختمانهای آنها در آنجا به جای مانده است و به محل سکونت ایشان (فج الناقه) گفته میشود.
قوم ثمود بسیار متمول و ثروتمند بودهاند و دارای باغ و زمین و دامهای زیادی بودهاند و بسیار علاقمند به زندگی دنیا بودهاند و بسیار خوشگذران و عیاش بودهاند و از حیث مذهب بتپرست بودهاند و در نتیجه خداوند پیامبری را به نام صالح؛ که از فامیل و طایفه خودشان بود برای هدایت ایشان برانگیخت.
شتر حضرت صالح
بى مهار و بى جل، كنار صالح ایستاده بود و نوباوه اش، آنسوتر. با چشمانى زلال و زیباتر و نگاهى نجیب و آرام و معصوم و با اندامى به هنجار شتران دیگر اما بزرگتر و درشت استخوانتر و با پشم و كركى به نرمى پرنیان كه جز زیر شكم و خطوط پیشین گردن، سراسر بدنش را پوشانده بود.
و با رنگى شگرف: آمیخته اى از شنگرف و زیتون و كهربا همراه با سایه واره اى از رشتههایى روشن كه چون كلاف نور، از تیره پشت به زیر شكم كشیده شده بود و در طیفى ملایم، هر چه از كوهانه به شكم نزدیكتر مى شد، بیشتر رنگ مى باخت. شتر بود اما با چشمان آهو و خرامیدن گوزن و نجابت اسب و معصومیت برهها.
تمام قوم ثمود - كه از 9 قبیله تشكیل یافته بودند - خرد و بزرگ، دور صالح و شتر او، حلقه زده بودند و به شتر و نوباوه اش مى نگریستند و به سخنان صالح گوش مى دادند:
- اى مردم، انیك این ناقه اعجاز من است و بدان، حجت خود را بر شما تمام كرده ام، بدانید كه این شتر، به امر خداوند، در میان شماست. از شیر آن، همه شما مى توانید خورد. او، در چریدن در مراتع شما آزاد است. نیز بدانید كه این شتر، یك روز در میان، از این آبشخور كه در كنار آن ایستاده ایم خواهد خورد و نوبت خود را پاس خواهد داشت. كسى متعرض چریدن و آب نوشیدن او نشود كه خداوند ناخشنود خواهد شد. بارى این ناقه، آیتى براى شماست، ابتلاى شماست، آزمون شماست. زیرا كه پیامبرى مرا انكار كردید و از من معجره خواستید. اینك این معجزه و این حجت. مبادا گزندى به شتر برسد، كه اگر چنین كنید، دچار عذاب خداوند خواهید شد.
در همان جا كه قبیله عاد (قوم هود) روزگارى مسكن داشتند و بر اثر كفر و سركشى و عناد به خاك هلاك افتاده بودند، ثمودیان (قوم صالح) جاى گرفتند. اینان نیز به راه پیشینیان رفتند: كاخها ساختند، باغها آراستند، كشتها افزودند، آبها جارى و دامها تربیت كردند. سرزمینشان به بار و بر نشست و زندگانیشان به ناز و نعمت گذشت. با این همه، درست مانند پیشینیان، بت پرستى را پیشه خود ساختند و به جاى تفكر و تامل درباره آفریدگار یگانه جهان و پرستش و نیایش او، راهپویان ره شرك شدند!
براى ثمودیان نیز، خداوند صالح را به رسالت فرستاد. او هم مانند هود از بزرگان قوم خویش بود و از خردمندان و دانایان به شمار مى رفت. صالح چنان كه بایسته است، ابلاغ رسالت را آغاز كرد: گاه به لطف و نرمى، گاه با محاجه و استدلال، گاه با بیم دادن از عذاب خداوند و گاه با ترغیب به پاداش او.
صالح چندان در دعوت خویش كوشید كه سرانجام عده اى از دانایان و بى غرضان به او روى آوردند و رسالت او استنكاف ورزیدند و بر عقاید پیشین خود پاى فشردند. اما در همان حال كه بر عصیان و مجادله خود مى افزودند، مى دیدند كه پیروان صالح روز به روز بیشتر مى شوند و شمار كسانى كه او را مرشد و رهبر خویش تلقى مى كنند پیوسته افزون مى گردد. از این رو، از یك طرف دیگر از ترس زوال قدرت و جاه و جبروت خود و از طرف دیگر براى اثبات ناتوانى صالح و بى اعتبار ساختن او، خواستار معجزه اى شده بودند. معجزه صالح، شتر او بود.
مدتى گذشت و رفتار شتر به همان گونه بود كه صالح گفته بود. یك روز به آبشخور مى رفت و روز دیگر نه. معجزه ثابت شده بود و صدق مدعاى صالح مسلم. هم بر توجه قوم افزوده شده بود و هم بر حیرت و وحشت مستكبران نافرمان. از این رو، انجمنها بر پا شد و چارهها اندیشیده شد. از میان آن جباران، یكى مى گفت:
- كار بدتر شد؛ بردگان گروه گروه به او مى پیوندند.
دیگرى مى گفت:
- رفتار این شتر واقعا عجیب است. تنها در روزى كه نوبت اوست به آبشخور مى رود!
سومى مى گفت:
- ولى در عین حال، آزادانه در مراتع ما مى چرد و كسى نمى تواند او را از چریدن باز دارد. علفى براى شتران و گاوان و گوسفندان ما باقى نخواهد گذاشت.
سران قوم، به اتفاق، همه راى به نابودى شتر دادند. اما هیچ كس جرات این كار را نداشت. همه از عذاب سختى كه صالح بیم داده بود، مى هراسیدند. و روزگارى چند نیز بر این منوال گذشت.
در آخرین نشست، سران قوم ثمود كه هنوز به بتهاى خود دل بسته بودند و به پندهاى صالح ارج نمى نهادند، به این نتیجه رسیدند كه تا شتر صالح، بنیاد آیین قومى آنان را فرو نریخته است، چاره اى اساسى بیندیشند.
یكى از آنان گفت: ما هر یك، دختران بسیار زیبایى داریم كه خواستگاران زیادى دارند. از میان این جوانان كه دلبسته جمال و جلال آنها هستند، مى توانیم شجاع ترینها را انتخاب كنیم و شرط پیوند را كشتن شتر قرار دهیم.
این طرح، پس از مشورت و تبادل نظر سران قوم، به اتفاق آرا پذیرفته شد و شرط ازدواج با دختران، كشتن شتر قرار گرفت.
كوتاه زمانى بعد، هشت نه جوان قوى و جنگاور، هماهنگ و یكراى، آماده شده بودند تا شتر را از میان بردارند و به عوض، هر یك با دختر دلخواه خود ازدواج كند.
آن روز هم شتر، در مرغزار دامنه كوهسار به چرا مشغول بود و نوباوه اش در كنارش.
جوانان، در دو دسته، از پس پشت و پیش روى، به سوى شتر روانه شدند.
یكى از آنان كه از پیش روى مى رفت، تیرى در كمان نهاد و به گردن شتر زد.
شتر در حالیكه خون از گردن بلندش بیرون مى ریخت، به سوى تیرانداز دوید اما پیش از آنكه به او برسد، یكى از آنان كه از پس پشت حمله مى كرد، با یكضربه، زردپى هر دو پاى او را برید.
شتر، معصومانه، ناله اى بلند سر داد و در میان علفهاى انبوه مرغزار در خون خود غلتید.
نوباوه او، از ترس سر به بیابان نهاد، چندتن به دنبال او دویدند و بقیه خود را به شتر رساندند.
پس آنگاه، همان كس كه ضربه شمشیر را نواخته بود، با نیزه به قلب شتر زد و حیوان جان تسلیم كرد.
آن چندتن نیز كه به دنبال نوباوه شتر رفته بودند، نفس زنان بازگشتند و گفتند رد او را گم كرده اند.
صالح، برافروخته و غمگین، به پهناى صورت مى گریست و كس نمى دانست بر ستمى كه بر شتر رفته بود، مى گریست یا بر سرنوشت امت خویش كه اینك عذاب خداوند را انتظار مى بردند.
عصیان و خیره سرى قوم چنان بود كه حتى پس از پى كردن شتر، صالح را به تعجیل در نزول عذابى كه وعده داده بود، فرا مى خواندند.
صالح، در میان انبوه مردم كه بر سر شتر پى كرده و كشته او را جمع آمده بودند، به ثمودیان گفت:
- شما تنها سه روز فرصت دارید. به خانههاى خود درآیید و منتظر عذاب خداوند باشید. این سه روز، خود فرصتى است تا در گذشته و كار خود بیندیشید و به خدا روى بیاورید و توبه كنید. هر كه ایمان نیاورد، در امان نخواهد بود.
اما جز عده اى كه از پیش به او ایمان آورده بودند، كسى به سخنان او توجه نكرد و به ریشخند، خنده به لب آوردند و تمسخر كنان، هر یك چیزى به او گفت:
آن پیامبر خدا گفت: من حجت خود بر شما تمام كردم و شما خود دانید!
سه روز بعد، از آتش صاعقه قهر الهى، دیارى از آن گروه، جز صالح و كسانى كه از پیش به وى ایمان آورده بودند؛ باقى نماند.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/1600